جملکستان

آخرین اخبار روز را به صورت کوتاه در جملکستان بخوانید

جملکستان

آخرین اخبار روز را به صورت کوتاه در جملکستان بخوانید

شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها تسلیت باد

تلگرام
ما را در تلگرام دنبال کنید

t.me/jomlakestan
همبرگرام
ارسال جملک
بازنشر جملک زيباي شما

انتشار جملک زيباي شما با نام و آدرس خودتون
بایگانی
همکاری
نویسنده جملکستان شوید و در اداره جملکستان به ما کمک کنید! شما عزیزان مثلا میتونید در یکی از بخش های طنز یا مذهبی یا هر کدوم که دلتون میخواد نویسنده بشید.

همونطوری که میدونید فعالیت جملکستان واقعا زیاده وقت میگیره! پس لطف میکنید اگر میتونید به ما کمک کنید ! برای اعلام آمادگی میتونید از بخش تماس با من ( بالای صفحه ) استفاده کنید.
جملک های طنز را بخوانید جملک های سیاسی را بخوانید جملک های مذهبی را بخوانید جملک های زیبا و عاشقانه بخوانید در بحث روز شرکت کنید در نظرسنجی روز شرکت کنید مانیتورینگ روز را بخوانید آگهی های استخدام روز را بخوانید شایعات روز را بخوانید حرف و عمل را بخوانید

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ازدواج» ثبت شده است

جملکستان :

جملکستان : ❤️ «نصیحتی که به شما میکنم از موضع یک پدر است»

لینک مطلب
  • جملک نویس
جملکستان :

سلام

دختری 25 ساله هستم و در مرحله دفاع پایان نامه فوق لیسانس. دو سال پیش با آقایی آشنا شدم که حدود 2 سال از من کوچکتر و دانشجو بود.

با توجه به اینکه مذهبی هستم خیلی مجال بهش نمیدادم اما به مرور زمان بهش علاقه مند شدم با توجه به اینکه خیلی ابراز علاقه میکرد و درخواستش آشنایی برای ازدواج بود منم با در جریان گذاشتن مادرم قبول کردم تقریبا ماهی یکی دو بار همدیگرو میدیدیم و منم حس میکردم رفتار خیلی پخته ای داره و واقعا به من علاقه منده چون خیلی منطقی و عاقلانه حرف میزد و رفتار میکرد.

بعد حدود یک سال و نیم سراغ پدرم اومد و به هر حال با وجود مخالفت های فراوان جلوی خانوادم پدرم و برادرام ایستادم و با هم نامزد شدیم در دوره نامزدی هم خیلی همدیگرو نمیدیدیم چون من خوابگاه بودم تا اینکه از شهرستان اومدم و بالاخره با هم عقد کردیم.

ناگفته نمونه که ایشون درسشو رها کرد و دنبال کار رفت و الان دانشجوی انصرافی هست بعد عقد همش با همیم اما متاسفانه بعد از حدود 1 سال و خرده ای آشنایی، 9 ماه نامزدی و 1 ماه و نیم عقد دعوا و بگو مگوهای شدیدی داریم طوری که واقعا از زندگی سیر شدم و میترسم که مجبور بشم به جدایی فکر کنم...

اما حالا خودم رو در بن بستی میبینم که نه راه پیش دارم و نه راه پس چون همه مخالف بودن و میگفتن ازدواج با فرد کوچکتر که سطح تحصیلات و خانوادش هم پایین تره اشتباهه اما من بر اساس شناختی که طی مدت اشنایی به دست آورده بودم و البته ابراز علاقه های فراوون و رفتار فوق العاده محبت آمیزی که داشت پافشاری کردم...

حالا دیگه نه از اون عشق و علاقه خبری هست نه از اون رفتار محبت آمیز... مدام گوشی منو چک میکنه، اجازه نمیده تنها جایی برم و...واقعا خسته و کلافه ام... ضمن اینکه من برخلاف چیزی که فکر میکردم حتی از معاشقه با همسرم کوچکترین لذتی نمیبرم و مدام ازش فرار میکنم...

خواهش میکنم راهنماییم کنید چون این حرفا رو به هیچ یک از اطرافیانم نمیتونم بگم...

ممنون


پاسخ هایی که در وبلاگ جملکستان ارائه می شوند "جنبه مشورتی" دارند . بنابراین قبل از اجرای آنها در زندگی ، تصمیمات نهایی تان را با افرادی مورد اعتماد در میان بگذارید . شرعا و قانونا ، مسئولیت آسیب های وارده به خاطر عدم اجرای این توصیه بر عهده ی خود شخص خواهد بود . 

لینک مطلب
  • جملک نویس
-->